ای پیدای پنهان!خسته ام خسته از این روزگار تاریک از این روزگار بی تو روزگاری که درد دوری تو را تاب نمی آورد .از این روزگار قابیل منش که چهره ی شوم خود را بر همگان آشکار کرده است وروز به روز بر تعداد افرادی که در کامش فرو می روند افزوده می شود .

ای امام من!بت های جهان فراوانند اما کسی نیست که با دست های ابراهیم وار خود آنهارا بر اندازد .نمی دانم چه زمانی این ابلیس سیرتان به ظلم خود پایان می دهند وانسان های بی گناه را به حال خودمی گذارند.

ای یوسف زهرا!دردوغم روبه فزونی است .اما درمان کننده ای نیست .درد گل های نرگس درد چشم انتظاری است .دردی جان کاه و کسی را یارای تحمل آن نیست .آنان غمی ندارند جز دوری تو زخمی که سالها سر باز کرده است اما تسکین نمی یابد .

ای پناه عالم!تو پیدایی اما فقط چشمان خاص تورا می بیند ودرک می کند .من شاید هر روز تورا می بینم اما نمی شناسم تورا که اگر می دیدم شاید کمتر گناه می کردم ودلت را به درد نمی آوردم اگر من تورا روزی ببینم نمی دانم چگونه سرم را از شرم بالا بیاورم .

ای گل نرگس !بیا وببین که مارقین وقاسطین روزگاربه حرم علوی تجاوز کرده اندو حریم آن مکان قدسی را زیر پا نهادند وبه مولایی اهانت کرده اند که حتی در زمان حیاتش به او اجازه ی سخن ندادند ووی را مجبور به در میان گذاشتن اندوه خود با چاه کردند .

مهدی جان!تو آن نوری که جهان را فرا می گیری آن زمان که دنیا ظلم را پیشه خود ساخته باشد .تو آن خورشیدی که سالها پشت ابر تاریکی وظلمت منتظر طلوع خود هستی .

اکنون باز آی وباغ های خزان زده ایمان واندیشه را با طراوت وجودت به بهار روشن وهمیشه سبز یقین تبدیل کن.