رشته مطالعات ادیان هرچند در جهان غرب به صورت آمادمیک مثل دیگر علوم انسانی دیر متولد شد اما زود جای خود راباز کرد. در بسیاری از دانشگاههای معتبر دنیا از Soas گرفته تا هارواد و آکسفورد و دانشگاه آزاد برلین و سوربن و... به نامهای نزدیک به هم و رویکرهای مختلف کرسی های ادیان رشد و نمو کردند. ایران اسلامی هرچند که به یک معنا در رویکرد شبه آکادمیک ( در تعریف مدرن) با بزرگانی چون ابوریحان سرآغاز ادیان تطبیقی است اما این رشته به صورت مستقل در سالیان اخیر در دانشگاهها قوت یافت. البته نه به صورت امتداد یک سنت مطالعاتی ایرانی بلکه به عنوان ترجمانی از دین شناسی آکادمیک غرب. پیش و پس از انقلاب اسلامی بزرگانی چند درحوزه ادیان قلم زدند. از سید حسن تقی زاده و محمد محمدی گرفته تا عبدالحسین زرین کوب و  فتح الله مجتبایی و مجتهد شبستری و  دیگر استادانی که خواه در گروه ادیان و خواه گروههای تاریخ، ادبیات، فلسفه و.. با رویکرد علمی به مطالعات ادیان یا مطالعات اسلامی و عرفان پرداختند.

پس از انقلاب مراکز اصلی دانشگاهی ادیان دانشگاههای تهران، مشهد، تبریز، کاشان و سمنان بودند که در دوارن اخیر دانشگاه ادیان و مداهب به آنها اضافه شد. البته مراکزی چون گفتگوی تمدن ها و گفتگوی ادیان و دایرة المعارف ها و بنیاد های ایران شناسی و علوم انسانی نیز در این حوزه قدم هایی برداشته اند.

ضمن قدردانی از تمام بزرگوارانی که در حوزه مطالعات ادیان زحمت کشیده اند می خواهم انتقادی کوتاه به شرایط موجود مطالعات ادیان کنم.

هرچند در طی  این سالیان زحمات بسیاری توسط دلسوزان اندیشه و فرهنگ صورت گرفته اما در هیچ یک از حوزه های تالیف و ترجمه کتاب و مقالات علمی و پژوهشی و دیگر حوزه ها در حد و اندازه هایی که باید نبودیم. این مشکل را می توان به کل علوم انسانی کشور تعمیم داد که در این مقام بحثش نیست.

ما در این حوزه حتی ترجمه های  کم داریم چه رسد به تالیفات ارزشمند.

خبری از سمینارهای تخصصی در این رشته نیست. استادان گویا بی حوصله کنار کشیده اند و دانشجویان افسرده تر از همیشه به فکر شغلی برای آینده هستند. شغلی که ربطی به رشته شان نخواهد داشت! مجله های تخصصی ادیان بسیار کم هستند و آنچه هست کم بار است. در عرصه های جهانی هیچ نامی ازدانشگاه های ایران نیست و سخنی در دین شناسی زده نمی شود.

نمک نشناسی است که در این میان دوباره ذکر خیری از استادان گرامی ادیان نکنم. شاید در یک تقسیم بندی ساده باید سه دسته استاد ذکر کرد:

یک دسته از استادان گرامی واقعا دانش بالایی دارند و تالیفاتی هم دارند که به دلیل کمبود امکانات (!) یا عدم توجه کافی به این رشته نتوانسته اند آنچنان که باید در این حوزه فعالیت کنند.

دسته دوم استادانی که دانش کافی ندارند اما ادعایی هم ندارند. این دسته از استادان هرچند دانشی ندارند اما قابل تحملند. البته  این دسته نادرند.

دسته سوم که حجم کمی هم نیستند استادانی هستند که هرچند بهره ای از دین شناسی ندارند اما خود را در سطح ماکس مولر می پندارند.

ادامه دارد...